دو هفته همه جوره دهن خودتو سرویس کرده باشی٬ ایمیل زده باشی به این و اون و جواب نگرفته باشی٬ رو انداخته باشی٬ همهی بیبرنامگیها رو گردن خودت گرفته باشی٬ به بزرگ و کوچیک گفته باشی شرمندهام٬ همهش استرس کشیده باشی٬ برنامهها رو هی بالا پایین کرده باشی که نه سیخ بسوزه نه کباب٬ کلی دلت خوش باشه که آدمهایی رو که جالبن قراره یه جا جمع کنی٬ امیدور باشی که این بار میشه با یه جمع کوچیکتر آخر شب بعد از اینکه خیلیها رفتن بشینی ساز بزنی٬ چیزایی که خودت دوست داری رو بزنی نه چیزایی که ملت با مسخره بازی ازت میخوان٬ با ذوق و شوق بشینی غذای خوشمزهای که برای خودت هم درست نمیکنی با وسواس بپزی٬ بعد یه عروسی و یه مهمونی رو پشت سر هم بری و تنها چیزی که آخرش برات مونده باشه حسهای تلخ دوری و نگاههایی باشه که سرزنش و نارضایتی رو توش میخونی٬ باز هم شرمندگی باشه از اینکه بدون خدافظی رفتی٬ از صاحبخونه خجالت بکشی که آخر شب بیدارش کردی٬ تلفنهایی باشه که به دوستات میزنی بعدش و هی میترسی علت اینکه جوابت نمیدن اینه که ازت شاکی هستن٬ خستگی و درد بیانتهایی باشه که همه جای بدنت رخنه کرده… و یک بار دیگه به خودت میگی ای تنهایی عزیزم… ای اتاق در بستهی خودم و ای روزگار سوت و کورم… چه قدر بدون شما تنها و غمگینم…
بیان دیدگاه